English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (4015 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ascertain U ثابت کردن معین کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
Other Matches
fix U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixed cost U هزینه ثابت و معین
fixed time call U مکالمه در زمان معین و ثابت
limiter U وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
officers U افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine U مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officer U افسر معین کردن فرماندهی کردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
specify U معین کردن تصریح کردن
defined U معین کردن معنی کردن
define U معین کردن معنی کردن
defines U معین کردن معنی کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
specifies U معین کردن تصریح کردن
defining U معین کردن معنی کردن
specifying U معین کردن تصریح کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
delimit U معین کردن مرزیابی کردن
delimiting U معین کردن مرزیابی کردن
delimits U معین کردن مرزیابی کردن
delimited U معین کردن مرزیابی کردن
allocates U معین کردن
denominate U معین کردن
define U معین کردن
defines U معین کردن
limit U معین کردن
defined U معین کردن
figure out U معین کردن
specifying U معین کردن
designates U معین کردن
allocate U معین کردن
defining U معین کردن
insets U : معین کردن
specifies U معین کردن
inset U : معین کردن
designating U معین کردن
designate U معین کردن
settle U معین کردن
draw the line <idiom> U معین کردن
allocating U معین کردن
specify U معین کردن
settles U معین کردن
date U مدت معین کردن
pre appoint U قبلا معین کردن
timed U وقت معین کردن
To lay down certain conditions . U شرایطی معین کردن
time U وقت معین کردن
times U وقت معین کردن
to map out U جز بجز معین کردن
dates U مدت معین کردن
pre appoint U از پیش معین کردن
sanctioning U ضمانت اجرایی معین کردن
locate U جای چیزی را معین کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
located U جای چیزی را معین کردن
sanctions U ضمانت اجرایی معین کردن
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
sanctioned U ضمانت اجرایی معین کردن
allot U معین کردن سهم دادن
allotting U معین کردن سهم دادن
to locate the enemy U جای دشمنی را معین کردن
sanction U ضمانت اجرایی معین کردن
allotted U معین کردن سهم دادن
allots U معین کردن سهم دادن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
locating U جای چیزی را معین کردن
locates U جای چیزی را معین کردن
posit U ثابت کردن فرض کردن
attach U مونتاژ کردن ثابت کردن
attaching U مونتاژ کردن ثابت کردن
attaches U مونتاژ کردن ثابت کردن
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
area blocking U سد راه کردن رقیب در منطقه معین
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to impose a curfew U خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
time charter U اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
stabilises U ثابت کردن
stabilize U ثابت کردن
demonstrating U ثابت کردن
stabilised U ثابت کردن
stabilising U ثابت کردن
fix U ثابت کردن
truest U ثابت کردن
truer U ثابت کردن
proves U ثابت کردن
true U ثابت کردن
proved U ثابت کردن
prove U ثابت کردن
evidence U ثابت کردن
pinned U ثابت کردن
to make out U ثابت کردن
fixes U ثابت کردن
demonstrates U ثابت کردن
fixations U ثابت کردن
demonstrated U ثابت کردن
pinning U ثابت کردن
stabilized U ثابت کردن
demonstrate U ثابت کردن
stabilizes U ثابت کردن
fixation U ثابت کردن
prover U ثابت کردن
to bring home U ثابت کردن
pin U ثابت کردن
clinched U ثابت کردن
clinch U ثابت کردن
clinching U ثابت کردن
to let the saw dust out of U را ثابت کردن
clinches U ثابت کردن
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
so U علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
to prove with reasons U با دلیل ثابت کردن
reason U با دلیل ثابت کردن
to put one in the wrong U کسیرا ثابت کردن
evidence U ثابت کردن سند
reasons U با دلیل ثابت کردن
destabilize U غیر ثابت کردن
stables U ثابت کردن استوارشدن
to make a point U نکتهای را ثابت کردن
stable U ثابت کردن استوارشدن
call someone's bluff <idiom> U ثابت کردن ادعا
ratioing U کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
evidence U شاهد باگواهی ثابت کردن
stabilizes U استوار کردن ثابت شدن
stabilized U استوار کردن ثابت شدن
stabilize U استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
stabilises U استوار کردن ثابت شدن
stabilising U استوار کردن ثابت شدن
stabilised U استوار کردن ثابت شدن
authorization to copy U اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
sheet down U ثابت کردن بادبان در مقابل باد
freeze U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
tabulation U 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
lattices U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
cut down to size <idiom> U ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
periphrastic conjugation U صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
ager U نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
static employment U کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test U ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
standing order U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
sample U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
standing U ثابت دستورالعمل ثابت
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com